به گزارش مشرق، شهید «قربانعلی پورامینایی» فرزند محمدعلی در فرودین سال ۱۳۴۶ در شهر زیدآباد از توابع شهرستان سیرجان به دنیا آمد. قربانعلی تحصیلات خود را تا مقطع راهنمایی ادامه داد و هنگام جنگ حق علیه باطل به جبهه اعزام شد و در آبان ۱۳۶۲ در منطقه مریوان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در ادامه بخشی از وصیت نامه شهید «قربانعلی پور امینایی» از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله را مرور می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس خداوندی را که بزرگتر از آن است که بتوان وصفش کرد. درود بر محمد و آل محمد(ص) که برگزیده خداست و سلام و درود بر امام امّت خمینی کبیر، این اسوۀ زمان، امامی که فریادش فریاد جهانخوران را در سینههایشان خفه کرده و میکند و سلام بر امّت شهیدپرور بیدار و همیشه در صحنۀ ایران، چقدر خوب است که انسان شهادت در راه خدا را پذیرا باشد.
ای مادر عزیز گرامی! مرا حلال کن چون در زندگی، فرزند خوبی برای شما نبودم. مادر من هیچگاه چنان فکر نکن که به اجبار یا به طور دیگری به جبهه رفتهام، بلکه هدفم خدا و قرآن و پیروی از اسلام بوده است. از شهید شدن من ناراحت و افسرده نباشید که با شهادت در راه اسلام به بهشت خواهیم رفت. مادرم! هیچ وقت ناراحتی نکن که فرزندت را با آن گریه ناراحت کنی.
خدایا! من خجالت میکشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم
و ای برادران عزیز و گرامیام! افتخار کنید که چنین فرزندانی در راه خدا تقدیم کردهاید. شما در زندگی برای من خیلی خوبی کردهاید. این برادر کوچک شماست که برای اسلام جهاد کردهاست. خدایا! من خجالت میکشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم پس تفنگم را بیاورید تا سینۀ دشمن را سوراخ کنم که دیگر تحمل این همه نامردی را ندارم. آخر این ملّت آزادیخواه و حقپرست چه کردهاست که اینچنین ناجوانمردانه علیهاش بسیج گشتهاند!؟ آخر مگر در این دنیا استقلال و آزادی جرم است که اینچنین ملّتهای اسلام را به محاصرۀ اقتصادی و نظامی میکشند.
آرزوی فروختن دینم را به گور خواهید برد
ای مادر! کفنم را بیاور تا بپوشم که خون امام حسین(ع) و طفل شش ماههاش علیاصغر و علی اکبر به خون خفته رنگینتر نیست. به جهانخوران شرق و غرب بگویید اگر خانه و کاشانهام را به آتش بکشید و اگر گلولههایتان قلبم را سوراخ کند، آرزوی فروختن دینم را به گور خواهید برد. به آنها بگویید که اگر پیکرم را زنده زنده پاره کنند، اگر پارههای تنم را با آتش بسوزانند، اگر خاکسترم را به دریا بریزند، از دل امواج خروشان دریا صدایم را خواهید شنید که فریاد میزنم: اسلام پیروز است، کفر و نفاق نابود است و به ملّت قهرمان پرور و شهیدپرور ایران سلام میرسانم، برادران و خواهران! اسلام را محکم نگه دارید که اگر ما اینقدر شهید دادهایم، به خاطر اسلام و دین بودهاست.
من که یک پاسدار انقلابم به خاطر دینم دارم میجنگم
من که یک پاسدار انقلابم به خاطر دینم دارم میجنگم و میخواهم بروم که این دست جنایتکار شرق و غرب را از سر اسلام کوتاه کنم و من که یک فرد کوچک و ضعیف هستم از ته دل آمدم جبهه به خاطر دین و مکتب عزیز اسلام بجنگم و به مردم سفارش میکنم که حرف منافقین را گوش نکنند و فقط به حرف امام گوش دهند.
چون این منافقین که دم از خلق میزنند چرا به جبهه نمیآیند تا با دشمن بجنگند. فقط میتوانند شعار دهند و از پشت سر خنجر بزنند. اگر شما مردم هستید، بیایید روبه رو با همدیگر بجنگیم نه اینکه نصف شب درِ خانههای حزب اللّهیهای بیگناه قفل بزنید و نارنجک بیندازید. من از برادران و خواهرم میخواهم که دست این منافقین را کوتاه کنند که اسلام سرافراز و سربلند باقی بماند.